رشد روانی اجتماعی کودک از تولد تا دو سالگی

رفتار و عملکرد اجتماعی، عاطفی و عقلانی‌ کودک و به طور کـلی‌ چـگونگی‌ شـکل‌گیری‌‌ شخصیت او تحت تأثیر عوامل بی‌شماری قرار دارد که هر یک به نحوی خاص نقش خود‌ را در این زمـینه ایفا می‌کند؛ لکن در این میان خانواده‌ و خصوصا پدر‌ و مادر با تمامی ویژگی ها‌ و عملکرد‌ خـاص خود بالاترین سهم را در ایـن‌ مـهم عهده‌دار هستند، زیرا طرح اساسی و زیر بنای ساختار شخصیت کودک در اولین‌ سال های زندگی و در میان اعضای خانواده شکل‌ عنوان طراح و بنیانگذار شخصیت کودک‌، چگونه‌ زیستن و چگونه‌ بودن وی را در سال های‌ پرفراز و نشیب آینده از همان آغاز زندگی تـعیین‌ می‌کنند.

شناخت کامل مراحل گوناگون‌ رشد‌ کودک‌ و عوامل مـؤثر بـر آن مـوجب هماهنگی انتظارات‌با موقعیت و توانایی های خاص فرزند‌ می‌شود و چه‌ بسا‌ ممکن‌ است عـدم شـناخت‌ کامل از رشد و توانایی های کودک در ابعاد مختلف‌، سبب‌ طرح خواست ها و انتظارات‌ نامعقول شـما از کـودک شـود که به طور معمول‌ چنین توقعاتی پیامدهای نامطلوب و منفی‌‌ خواهد‌ داشت. به عنوان مثال مادری که بر اثر‌ عدم‌ شناخت مراحل رشد حسی و حرکتی فرزند خویش‌ قـبل‌ از‌ فـرا رسـیدن‌ زمان نشستن و آمادگی سیستم عصبی‌ وی‌ برای‌ این کار،بدون عوامل اتکایی از کودک خود انـتظار نـشستن دارد و وی را‌ وادار به عمل‌ نشستن می‌کند‌. مسلما‌ چنین اصراری‌ کاملا‌ غیرمنطقی‌ بوده،موجب آزار و آسـیب‌ دیدگی‌ کـودک خواهد‌ شد‌.

چنانچه مقایسه‌ای کلی و گـذرا مـیان‌ رشد‌ جسمی‌ و رشد روانی کـودک داشـته باشیم، به راحتی درخواهیم یافت که رشد روانی کودک‌ و مسائل و مشکلاتی که در این ‌‌رهگذر‌ وجود دارد از پیچیدگی و حساسیت خاصی برخوردار است، در صورتی که رشد جسمی‌ یـا‌ بـدنی‌‌ کودک دارای مراحلی به مراتب سـاده‌تر اسـت؛ به‌ طوری که در مواجهه با مشکلات جسمی‌ کودک‌، نحوۀ عملکرد والدین در اغلب موارد بر همگان روشن است و گذر از مراحل‌ بحرانی‌ رشد جسمی کودکان‌ کار‌ چندان دشواری برای‌ والدین نیست و عـموما نـقش خود را بخوبی ایفامی‌کنند. امّا متأسفانه درصد قابل توجهی از والدین در رویارویی با مسائل و مراحل بحرانی‌ رشد روانی کودک خویش دچار سردرگمی‌‌ شده، چگونگی ایفای نقش و مسؤولیت خویش‌ را نمی‌شناسند و در نتیجه بـا عـملکردی اشتباه و یـا حد اقل با انجام ندادن آنچه که بایستی صورت‌ گیرد، فرزند خویش را دچار مشکلاتی جبران‌ ناپذیر‌ مـی‌کنند‌.

یک کودک برای اینکه مغزش رشد کند و شکوفا گردد، نیاز دارد که دوستش بدارند، او را بغل کنند، با وی صحبت کنند، برایش کتاب بخوانند و به او اجازه ی کشف کردن بدهند. تربیت فرزندان نکات بسیاری دارد که میتواند بر آینده اجتماعی فرد تاثیر گذار باشد .

اگر می خواهید کودک در سن 3 سالگی به راحتی صحبت کند باید مهارت های کلامی را در او تقویت کرد. طبث تحقیقات انجام گرفته دایره ی واژگان یک فرد بزرگسال، در سه سال نخست او تعیین می شود.

 روان انسان از سه بخش تشکیل شده است . اولین بخش روان که با او متولد می شود غریزه (id) است . در این بخش از ساختار روان ، تنها چیزی که تولید می شود ” خواسته ” است . خواسته هایی که نیازهای پایه ای او مانند گرسنگی و خواب و دفع و… را بر آورده می کنند .

 

کودک انسان در این مرحله از رشد، با هیچ واقعیتی آشنا نیست . آرام آرام با 5 حسی که در اختیار دارد ساختار دیگری در او شکل می گیرد به نام “من” (ego) که او را به آهستگی با واقعیت آشنا می کند . این بخش قادر خواهد بود نیازهای او را به تعویق انداخته یا از اجرای آنها جلو گیری به عمل آورد . به عنوان مثال کودک انسانی در دوران نوزادی به محض اینکه احساس کند ادرار دارد ، عمل تخلیه را بی درنگ انجام می دهد زیرا که هیچ ساختاری در آن برهه از زندگی، او را از این کار منع نمی کند .همین نوزاد بعد از اینکه مهارت توالت رفتن را آموزش دید ، قادر خواهد بود برای زمان کوتاهی این عمل را به تعویق اندازد . کمی بزرگتر که شد برای دقایقی و سپس انسان بالغ برای حتی چند ساعت قادر خواهد بود دفع خود را به تاخیر بیندازد .

به تعویق انداختن و جلوگیری کردن از انجام کاری توسط همین ساختار دوم (من) ایجاد می شود . در واقع ” من ” می تواند با فیلتر کردن خواسته های غریزی ، جلو بروز آنها را بگیرد یا آنها را به تعویق بیندازد .

تصور کنید کودکی که به مهمانی می رود و در آن جا به شیئی بر می خورد که از آن خوشش می آید . به محض اینکه غریزه (id) او به او بگوید “این را می خواهم” کودک آن را برای خود بر خواهد داشت . تا اینجا رفتار این کودک با یک انسان بالغ که دزدی می کند هیچ فرقی ندارد . درهردو اینها ساختار “من” شکل نگرفته تا بتواند ازخواسته آنها که با واقعیت هم خوانی ندارد جلو گیری کند .

 

در واقع شکل گیری این بخش” فیلتر گذار” در کودک تنها با تربیت شکل خواهد گرفت . این بخش “فیلتر گذار” قادر است خواسته های ما را با واقعیت تطبیق داده ، یا این خواسته ها را به تعویق بیاندازد یا کلا از بروز آنها جلوگیری به عمل آورد . در واقع تربیت کودک یعنی کمک به شکل گیری پوسته روانی انسان ، انسانی که در بدو تولد تنها غریزه است و بس .

کودکی که تربیت نشود در آینده قادر نخواهد بود خواسته های خود را با واقعیت انطباق دهد و دچار مشکلات اساسی خواهد شد .

هنر پدری و مادری باعث می شود انسان بتواند بدون سرکوب غرایز و تنها با در چهار چوب قرار دادن آنها و استفاده صحیح و بجا از غرایز بر پایه شئونات انسانی از زندگی خود لذت برده و احساس امنیت وآرامش کند . در واقع تربیت باعث تولید انسان متمدن می شود .

 

عمده ترین عامل بروز معضلات اجتماعی مانند اعتیاد و… از توقف مراحل رشد روانی ایجاد می گردد و عامل اصلی آن عدم آگاهی پدران و مادران از مراحل رشد روانی کودک و آسیبی است که در پی آن به کودک وارد می شود .

 

نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون یکی از معروف‌ترین نظریه‌های شخصیت در روان‌شناسی است. اریکسون نیز همانند فروید اعتقاد داشت که شخصیت هر فرد، طی مراحلی رشد می‌یابد. نظریه اریکسون برخلاف نظریه مراحل روانی-جنسی فروید، به تشریح تاثیر تجربه اجتماعی در تمام طول عمر می‌پردازد.

 

یکی از عناصر اصلی در نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون، رشد هوّیت خود (ego identity ) است. «هویت خود»، حس آگاهانه خود است که ما از طریق تعاملات اجتماعی رشد می‌دهیم. به گفته اریکسون، «هویت خود» ما با هر تجربه و اطلاعات جدیدی که در تعاملات روزانه خود با دیگران به دست می‌آوریم، دائماً تغییر می‌کند. اریکسون همچنین عقیده داشت که علاوه بر «هویت خود»، یک حس صلاحیت نیز انگیزه رفتار و اعمال ما را تشکیل می‌دهد.

 

هر مرحله در نظریه اریکسون به صلاحیت یافتن و شایسته شدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشت‌سر گذاشته شود، شخص احساس تسلّط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بی‌کفایتی در شخص پدید خواهد آمد.

 

اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو می‌شوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود. به عقیده اریکسون، این تضادها بر به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی در به وجود آوردن آن کیفیت متمرکزند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.

 

 

مرحله ۱ رشد روانی- اجتماعی: اعتماد در برابر بی‌اعتمادی

 

نخستین مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون بین تولّد تا یک سالگی پدید می‌آید و بنیادی‌ترین مرحله در زندگی است.

به دلیل آن که نوزاد به طور کامل وابسته است، رشد اعتماد در او به کیفیت و قابلیت اطمینان کسی که از او پرستاری می‌کند بستگی دارد.

اگر اعتماد به نحو موفقیت‌آمیزی در کودک رشد یابد، او در دنیا احساس امنیت خواهد کرد. اگر پرستار ناسازگار، پس زننده یا از نظر عاطفی غیرقابل دسترس باشد، به رشد حس بی‌اعتمادی در کودک کمک می‌کند. عدم توفیق در رشد اعتماد، به ترس و باور این که دنیا ناسازگار و غیرقابل پیش‌بینی است منجر می‌گردد.

رفتار مادر با کودک باعث پرورش نگرش اعتماد یا بی اعتمادی می شود. اریکسون معتقد بود مادری که شغل خارج از خانه را از سر می گیرد و فرزند خود را به خویشاوندان یا مهد کودک می سپارد، بی اعتمادی را در کودک به وجود می آورد. الگوی اعتماد در برابر بی اعتمادی به عنوان جنبه ای از شخصیت در کودکی تعیین می شود ولی این مشکل می تواند در مرحله بعدی رشد دوباره ظاهر شود. بی اعتمادی کودکی می تواند بعدها در زندگی از طریق مصاحبت با معلم یا دوست با محبت و صبور اصلاح شود. نیروی اساسی امید با حل موفقیت آمیز این بحران در مرحله حسی – دهانی همراه است. امید عبارت است از احساس با دوام اطمینان داشتن، این احساس که با وجود بد بیاری ها، زنده خواهیم ماند.

 

مرحله ۲ رشد روانی-اجتماعی: خودگردانی و اتکاء به نفس در برابر شرم و شک

 

 دومن مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون در دوران اولیه کودکی در سال دوم و سوم زندگی صورت می‌گیرد و بر شکل‌گیری و رشد حس عمیق‌تری از کنترل شخصی در کودکان تمرکز دارد.

کودکان به سرعت توانایی های جسمانی و دهنی گوناگون را پرورش می دهند. آنها یاد می گیرند ارتباط موثر تری برقرار کنند و راه بروند، بالا بروند، هل بدهند، بکشند و شیئی را نگه داشته یا رها کنند. کودکان از این مهارت ها احساس غرور می کنند. مهمترین توانایی نگهداشتن و رها کردن است. نگهداشتن می تواند به صورت محبت آمیز یا خصمانه نشان داده شود. رها کردن می تواند به صورت تخلیه خشم ویرانگر یا بی تفاوتی آرام ابراز شود.

 

اریکسون همانند فروید عقیده داشت که آموزش آداب دستشویی رفتن، بخش حیاتی و ضروری این فرایند است. امّا استدلال اریکسون کاملاً با فروید متفاوت بود. اریکسون عقیده داشت که یادگیری کنترل کارکرد بدن به پیدایش حس کنترل و استقلال می‌انجامد.

رویدادهای مهم دیگر در این مرحله شامل به دست آوردن کنترل بیشتر بر انتخاب غذا، اسباب‌بازی و لباس است.

کودکانی که این مرحله را با موفقیت پشت سربگذارند، احساس امنیت و اطمینان می‌کنند. در غیر این صورت، حس بی‌کفایتی و شک به خود در آن‌ها باقی می‌ماند.

بحران اصلی بین والد و فرزند، به آموزش استفاده از توالت مربوط می شود که به صورت اولین موردی که جامعه سعی دارد یک نیاز غریزی را تنظیم کند، در نظر گرفته شده است. به کودک آموزش داده شده که نگه دارد و فقط در مواقع و مکان های مناسب رها کند. امکان دارد والدین جلوی تلاش کودک را برای نشان دادن استقلالش بگیرند و او را ناکام کنند. کودک احساس خود ناباوری و شرم را در بر قرار کردن رابطه با دیگران پرورش می دهد. با اینکه ناحیه مقعد کانون این مرحله است، اما ابراز این تعارض، بیشتر روانی – اجتماعی است تا زیستی. نیروی اساسی که از استقلال به وجود می آید، اراده است که تصمیم به حق استفاده از آزادی انتخاب و مهار خود در صورت مواجه شدن با درخواست های جامعه را شامل می شود.

 

 

 

 

 



  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 307بار
  • انتشار : یک شنبه 2 دی 1397 - 22:17